"سندس" در جست و جوی حقیقت

از شهید سید مرتضی آوینی:
هیچ کس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"سندس"دختری در جست و جوی حقیقت،نام کتابی نوشته ی شهیده بنت الهدی صدر است.
سندس(sondos:پارچه ی ابریشمی و زربفت،حریر لطیف و قدیمی -فرهنگ معین-)

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۸آذر

بسم الله الرحمن الرحیم

آخرین جمعۀ پاییزی بنده هم به نوشتن کارنامه عملکرد آذر ماه دخترانم گذشت....

 

بزرگ ترین مشکلم با این سیستم توصیفی این است که باید دانش آموزان را از همه نظر قضاوت کنم و این کار بارِ روانی زیادی برایم دارد. مدام با خودم کلنجار میروم که آیا کامل همه شرایط دانش آموز را در نظر داشتم، نکند یک وقت دچار فراموشی و اشتباه بشوم و راهکار درستی ارائه ندهم. استرس زیادی برای این موضوع تحمل میکنم. هرچند که سعی میکنم با عبارات مثبت خودم را آرام کنم. اما تا روزی که این کارنامه ها به دست اولیاء برسد من جان به سر میشوم.

پ.ن: حالا به همه این ها اضافه کنید که باید به شکل مکتوب پیشنهادهایم در مورد پیک نوروزی را نیز به مدیر تحویل بدهم. پیک آدینه هفته آینده را طراحی کنم به اضافه نمونه سوالات مربوط به درس ریاضی را

سندس در جست وجوی حقیقت
۲۵آذر

بسم الله الرحمن الرحیم

پنج دقیقه دیرتر از روزهای قبل از خواب بیدار میشوم، فقط 5 دقیقه! و همین 5 دقیقه یعنی جا ماندن از اتوبوس و این هم یعنی جاماندن از مترو و همه اینها یعنی 20 دقیقه باید معطل بمانی و این معطلی هم یعنی چهل و پنج دقیقه دیر رسیدن به مقصد.

خواب ماندن فقط به اندازه 5 دقیقه، باعث تأخیر 45 دقیقه ای میشد. حالا فرض کنید از دست دادن فرصت ها و غنیمت ندانستن زمان و به بطالت گذراندن زندگی و غفلت، چقدر انسان را از انسان شدنش باز میدارد، چقدر عقب میافتد و چقدر باید بدود تا برسد به مقصد.... به اینها که فکر میکنم، تنم میلرزد.

چقدر باید در زندگی حواس جمع بود.... به قول دوستی، خدایا خودت هوای ما رو داشته باش.

پ.ن: البته بنده وقتی از اتوبوس جاموندم سریع با تاکسی رفتم  و به متروی ساعتی که میخواستم رسیدم، اما اگر نمیرسیدم، 45 دقیقه پِرت میشد.

سندس در جست وجوی حقیقت
۱۷آذر

بسم الله الرحمن الرحیم

زمان دانش آموزی خودم، یکی از اتفاقات شیرین این بود که معلم برگه ی امتحانی بدهد تصحیح کنم. سال اول دبیرستان، دبیر درس عربی (خانم ولاشجردی) برگه های یکی از امتحانات را دادند من تصحیح کنم، یادم هست که رو هوا بودم و چقدر ذوق داشتم و به دقت و با وسواس تصحیح کردم (آخ که چه روزهای خوبی بود....). حالا همین اتفاق شیرین برای من تبدیل به کاری سخت شده، البته هنوز برام جذابه و قسمت سختش دیدن شاهکارهای دانش آموزانم است. بعضی از پاسخهاشون ناخودآگاه باعث خنده ام می شود، برخی شان غمگینم میکند و احساس میکنم اصلاً سرکلاس نبوده و انگار نه انگار که آن موضوع درس داده شده و سوال و تمرین ازش حل کردیم!

امشب برگه ی امتحان ریاضی، هدیه های آسمانی و املاء شون رو تصحیح میکردم. دلم براشون سوخت، متأسفانه با وجود داشتن هوش زیاد، اما به خاطر بازیگوشی و تفریحات زیاد نمیتوانند ذهنشان را روی درس و مطالبی که آموخته اند متمرکز کنند. مدام به خودم میگویم باید خیلی کمکشان کنی... خیلی. از خدا میخواهم صبر و توانی بدهد که بتوانم به معنی واقعی کلمه کمکشان کنم و برایشان تأثیرگذار باشم.

****

پ.ن1: عجیب تفاوت بین نسل ها را میشود حس کرد، دانش آموزانِ امروز با دوران ما خیلی فرق کرده اند. فهمیده ام هیچ زمانی نباید آنها را با خودم و دورانی که دانش آموز بودم مقایسه کنم (هرچند کار سختی باشد).

پ.ن2: یک واقعیتی هم وجود دارد، اینکه واقعاً دوست شان دارم، اخلاق، رفتار، تحصیل و آینده شان (همه کودکان و نوجوانان امروز) به شدت برایم مهم است.

برای همه ی معلمان دعاکنید.

سندس در جست وجوی حقیقت