"سندس" در جست و جوی حقیقت

از شهید سید مرتضی آوینی:
هیچ کس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"سندس"دختری در جست و جوی حقیقت،نام کتابی نوشته ی شهیده بنت الهدی صدر است.
سندس(sondos:پارچه ی ابریشمی و زربفت،حریر لطیف و قدیمی -فرهنگ معین-)

۲۳دی

بسم الله الرحمن الرحیم

در پُست ِ «تصحیح برگه» گفته بودم که فهمیدم نباید رفتارها و حال و هوای دانش آموزانم را با دوران دانش آموزی خودم مقایسه کنم، که واقعاً کار سخت و گریز ناپذیریست. بعضی مواقع از رفتارها و حرفهای شاگردانم هاج و واج میمانم و متعجب میشوم. مثلاً  برای درس مطالعات اجتماعی، شاگردانم درخواست کردند که درسهایی را انتخاب کنند و کنفرانس بدهند و وقتی این پیشنهاد را مطرح کردند، ول کن ماجرا نبودند و خفه ام کردند ازبس گفتند و مدام درسی را که میخواستند کنفرانس بدهند را میگفتند و تکرار میکردند (جوری که وقتی دورم حلقه میزدند و باهم شروع به حرف زدن میکردند و اسم درسها رو میگفتند، دلم میخواست جیغ بکشم!). درسها و افرادی که باید درس را آماده میکردند را مشخص نمودم و طبق زمان بندی می آمدند درسشان را ارائه میدادند و الحق و الانصاف برای ارائه شان هم زحمت میکشیدند و آماده بودند، تا اینکه بررسی کردم و دیدم برای اینکه روند تدریس تنوع داشته باشه و یکی از درسها که مربوط به اداره کشور و توضیح نوع نظام و دولت در کشورمان بود، را خودم درس بدهم بهتر است و به شاگردی که قرار بود این درس را کنفرانس بدهد گفتم برای شما درس دیگری را مشخص میکنم و درس دهم را خودم تدریس میکنم. بدون اندکی تأمل مخالفت خودش را اعلام کرد و چرا گفت و برایش توضیح دادم و قانع نشد و آخر سر هم با حالتی گرفته نشست. 

روز بعدِ این ماجرا، زنگ تفریح که شد یک کاغذ تا شده به دستم داد و گفت خانم این نامه برای شماست. نامه اش را باز کردم، نام و نام خانوادگی اش به همراه بسم رب نور و تاریخ روز را در بالای برگه نوشته بود به اضافه اینکه "لطفاً تا سر زنگ اجتماعی به صورت کتبی جواب نامه اش را بدهم"!!!. متن نامه هم با سلام به بنده (معلم) آغاز شد و نوشته بود که سر زنگ اجتماعی ناراحت شده و روش نشده بگه. نوشته بود که درس 10 را آماده کرده بود و حتی فعالیتهایش را نیز انجام داده بود. پیشنهاد کرده بود که درس را بدهد و بعد دوباره من خودم درس بدهم و یا اینکه دو نفره باهم درس را بدهیم! در آخر هم گفته بود میتوانم جواب نامه را شفاهی بدهم!!! و تشکر کرده بود.

از این جسارت و اینکه حرف دلش رو گفته بود هم خوشم اومد هم تعجب کرده بودم.

واقعاً عجیب بود برام که یک لحظه هم پیش خودش نگفته بود که خب معلممان چنین تصمیمی گرفته اند و من درس دیگری را آماده کنم، به جاش نامه نوشته و پیشنهاد داده که همان درس را دو نفره باهم تدریس کنیم!!! برام عجیب بود... اینگونه رفتارهای شاگردانم برایم عجیب بود... اما الان حدود یک ماه است که دیگر برام عجیب نیست و پذیرفتم. دخترانم را با تفاوتهایی که با ما دارند پذیرفتم و فهمیدم این مقایسه بین نسلها کار اشتباهیه... ما فرزند زمانه خودمان بودیم با ویژگیهای خاص فرهنگی و اخلاقی خاص آن زمان و آنها فرزند زمانه خودشان هستند. ما شبیه گذشته مان نیستیم چطور انتظار داریم آنها شبیه گذشته ما باشند... واقعاً برای خودم ناراحتم که چرا سه ماه اول از دخترانم انتظار داشتم اینجوری که هستند نباشند. خدا مرا ببخشد....

این سخن امام خمینی (ره) رو مدتی است با خودم زیاد تکرار میکنم: «معلم امانت‌داری است که امانت او غیر از همه امانت‌هاست، انسان امانت اوست.»

برای امانتدارانی که انسان امانت آنهاست، دعا کنید.

۹۴/۱۰/۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
سندس در جست وجوی حقیقت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی