بسم الله الرحمن الرحیم
عمرِ دانشجویی دوره کارشناسی من هم تمام شد. احساس میکنم یه باری از دوشم برداشته شده، انقدر که در این 4سال از دست خودم و درس نخواندن هایم حرص خوردم حالا احساس میکنم راحت شدم. البته خوب نیست! چهار ساله از امکانات دولتی استفاده کردم و قاعدتاً باید بار سنگینی، روی دوشم احساس کنم!!
وارد دانشگاه تربیت معلم شدم و از دانشگاه خوارزمی خارج شدم، این تغییر اسم فرقی به حال ما نداشت! دو سال اول باید برای همه توضیح میدادیم که معلم نمیشویم، دو سال آخر هم باید توضیح میدادیم دانشگاه خوارزمی چیه و کجاست! جالبیش اینجا بود که بعضیا فکر میکردن واسه جشنواره خوارزمی بودیم :))
از ترم اول وارد فعالیتهای فرهنگی و تشکیلاتی شدم، تجربه خوبی بود، دوستای دوست داشتنی و خوبی روزیم شد، نقاط قوت و ضعف خودم را شناختم، بزرگ شدم، فهمیدم گاهی بعضی حرفها و کارهایی که فکر میکنی درسته، اما اثر بد داره و اشتباهه و فهمیدم که باید قدرت تشخیص را در خودم تقویت کنم و فقط و فقط باید خدا را در نظر داشت اونوقته که تحمل خیلی چیزها راحت میشه و همیشه آرومی و مسائل پیش پاافتاده بهَمِت نمیزنه بلکه تو رو قویتر میکنه... قشنگترین و به یاد ماندنیترین فعالیتهایی که درش توفیق خدمت داشتم برگزاری کلاسهای مهدویت، اردوهای راهیان نور و مراسم تشییع و تدفین شهدای گمنام بود... (و البته که نشریه هاوُش هم جای خاص خودش را دارد و دوستش دارم)
و در مسئله درس و فعالیت علمی، الحمدالله اساتید باسواد و با اخلاق و خوبی داشتیم( جز چند مورد که به نظرم حضورشون در دانشگاه آسیبه!) چندتا از درسهام بودن که واقعن سر کلاسشون لذت میبردم و دوستشون داشتم. به رشتهام و دروسی که این چهارسال خوندم علاقه داشتم و دارم. پیش دانشگاهی که بودم فکر میکردم دانشجوی درس خوانی بشوم و جزء دانشجوهای فعالی که مقاله ارائه میدهند و کارهای تحقیقاتی انجام میدهند باشم اما خُب این امر تحققش در دوران کارشناسی یک رویا و بلندپروازی بیش نیست :)))) اگر هم ایدهای داشته باشی کمبود امکانات و هزینههای زیاد مواد و ابزار آزمایشگاهی و نبود وقت کافی مانع انجام کار تحقیقاتی میشوند! (البته شاید اینها توجیه و بهانه باشند!)
لحظه به لحظه این چهار سال خیر بودن اینکه در دانشگاه خوارزمی قبول شدم را فهمیدم و الان هم برای ارشد اصراری ندارم که کجا قبول شوم و فقط از خدا میخواهم هر جا برایم خیر است، دعا کنید برایم.