بسم الله الرحمن الرحیم
زمان دانش آموزی خودم، یکی از اتفاقات شیرین این بود که معلم برگه ی امتحانی بدهد تصحیح کنم. سال اول دبیرستان، دبیر درس عربی (خانم ولاشجردی) برگه های یکی از امتحانات را دادند من تصحیح کنم، یادم هست که رو هوا بودم و چقدر ذوق داشتم و به دقت و با وسواس تصحیح کردم (آخ که چه روزهای خوبی بود....). حالا همین اتفاق شیرین برای من تبدیل به کاری سخت شده، البته هنوز برام جذابه و قسمت سختش دیدن شاهکارهای دانش آموزانم است. بعضی از پاسخهاشون ناخودآگاه باعث خنده ام می شود، برخی شان غمگینم میکند و احساس میکنم اصلاً سرکلاس نبوده و انگار نه انگار که آن موضوع درس داده شده و سوال و تمرین ازش حل کردیم!
امشب برگه ی امتحان ریاضی، هدیه های آسمانی و املاء شون رو تصحیح میکردم. دلم براشون سوخت، متأسفانه با وجود داشتن هوش زیاد، اما به خاطر بازیگوشی و تفریحات زیاد نمیتوانند ذهنشان را روی درس و مطالبی که آموخته اند متمرکز کنند. مدام به خودم میگویم باید خیلی کمکشان کنی... خیلی. از خدا میخواهم صبر و توانی بدهد که بتوانم به معنی واقعی کلمه کمکشان کنم و برایشان تأثیرگذار باشم.
****
پ.ن1: عجیب تفاوت بین نسل ها را میشود حس کرد، دانش آموزانِ امروز با دوران ما خیلی فرق کرده اند. فهمیده ام هیچ زمانی نباید آنها را با خودم و دورانی که دانش آموز بودم مقایسه کنم (هرچند کار سختی باشد).
پ.ن2: یک واقعیتی هم وجود دارد، اینکه واقعاً دوست شان دارم، اخلاق، رفتار، تحصیل و آینده شان (همه کودکان و نوجوانان امروز) به شدت برایم مهم است.
برای همه ی معلمان دعاکنید.