بسم الله الرحمن الرحیم
شبهای ماه خوب میهمانی خدا در قابِ برنامه جشن رمضان، قلبی قرمز رنگ و کلی پاکتِ پر از آرزو بر رویش وصل شده بود و هر شب برآوردن آرزوی یتیمی توفیق یکی از آدمهایی که میشناسیمشان میشد. از بعد آن برنامه و آرزوهای آن کودکانِ دوست داشتنی دیگر خجالت میکشم به آرزوهایم فکر کنم. وقتی سمت یکی از وسایل خانهمان (یخچال، ماشینلباسشویی و...) میروم به خودم میگویم همین وسیلهای که هر روز خیلی عادی از کنارش رد میشوی آرزوی یک کودک در همین شهر بوده و شاید باشند هنوز کودکانی که همین وسایلی که ما بهشان بیتوجه هستیم آرزویش باشد. همین وسایلی که ما شاید ارتقاءِ مدل و خریدن مدلهای شیک و گرانترش دغدغهمان باشد، داشتن ِ سادهترین مدلش، برای کودکی آرزوست! و وای بر من....
امشب داشتم فکر میکردم که ما علاوه بر آرزوهای مادی یکسری آرزوهای معنوی هم داریم، چقدر خوب میشد که آرزوهای معنویمان را سر سجاده به خدا بگوییم و هر کدامشان را به گوشهای از سجادهمان وصل کنیم و بعد خدا فرشتههایش را مامور کند که بیایند و آرزویهایمان را از سجادهمان بردارند و ببرند پیش خدا... خدا هم کریم است و فرصت برآوردن آرزوی ما را به یکی از مقربین درگاهش بدهد و آنها برایمان دعا کنند... چقدر خوب میشودهااا
مثلاً من دوست دارم پاکتِ یکی از آرزوهای معنویام را حضرت ام البنین سلام الله علیها بردارند، یکی دیگرش را حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها، آرزوی سومم را اویس قرنی پیگیر برآورده شدنش بشوند و یکی دیگر را شهید آوینی...
وای که چقدر خوب است، آدم دوست دارد کلی آرزوی معنوی داشته باشد و آرزوهایش تمام نشود...